**** فردوسی و زبان دری
فردوسی، خالق شاهنامه، کمال و والایی این زبان را در شاهکار فناناپذیری به اثبات رسانید :
سخن گفته شد، گفتنی هم نماند
من از گفته خواهم یکی باتو راند
سخن هرچه گویم، همه گفته اند
برباغ دانش همه رفته اند
اگر بر درخت برومند جای
نیابم، که از بر شدن نیست رای
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو باز دارد گزند
توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن
کزین نامه نامور شهریار
به گیتی بمانم یکی یادگار
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یک سان روش در زمانه مدان
ازو چند اندر خورد، با خرد
دگر، برره رمز معنی برد
بدین سان، معلوممان می شود که غرض استاد بزرگ حماسه و هنر، به نظم درآوردن داستان هایی باستانی، تنها نیست، بلکه وی را نظر برتر از آن است. او می داند که این افسانه ها، بیان استعاری و تمثیلی معانی والایی هستند، گرانبار از اخلاق، حکمت و معرفتی که تنها اندیشه معنی جوی، بدان ها راه پیدا خواهد کرد. عروسان پردگی این داستان های خیال انگیز، بی هیچ تردید، پرستش زیبایی و جمال می باشد، که همانا عرفان میترایی است که خواهر گیر عرفان اسلامی بوده است.
می باید دانست که داستان های شاهنامه، دارای دو فضای متفاوت با یکدیگراند : یکی میترایی و دیگری مزدایی، دو فرهنگ متمایز و قابل توجه، اما آیین میترایی همان آیین ((مجوس)) (مغی) بوده است که اصلاحات ((دیر مغان))، خرابات (خورآباد)، پیرمغان، مغ و مغ بچه و جز اینها همانندی بسیاری با فرهنگ اسلامی داشته است (1).
1- درباره این اصطلاحات رک : فرهنگ لغات، تعبیرات و اصطلاحات عرفانی: تألیف دکتر سیدجعفر سجادی، تهران، طهوری 1370، نیز : فرهنگ اشعار حافظ: تألیف دکتر احمدهای رجایی بخارایی، تهران، علمی
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، فردوسی، مهر و آتش، زبان دری، تمثیلی
زبان دری و پهلوی
زبان پهلوی به سبب ناهمواری اش، موسیقی، تلفظ و رسم الخط سردرگمش، الفا و نازیبایی خط آن، حتی در برابر با خط میخی که شاخه ای سامی کلدانی – آشوری بود و نیز، نازیبایی و نقش و دشخواری اش در نگارش به زودی جای به خط میخی که آن نیز ناخوشایند چشم، لیکن بسی بهتر از خط پهلوی بود، پرداخت.
رسم الخط دشوار و مبهم، که در ترجمه به زبان دری یا تازی، موجب تصحیف و تحریف هایی بسیار شده است، برای مثال این چهار حرف (z.d.g.y) دارای یک حرف بیش نیستند، و طبیعی است که با وجود این عیب بزرگ پدیدآور چه اختلاف هایی در ترجمه و قرائت این زبان به وجود آورده است.
در قران و قیاسش با زبان دری و آهنگ دلاویز و موسیقیایی این زبان که با سروده های رودکی، شهید بلخی، بوشکور، کسایی، بشار مرغزی، عنصری، فرخی، منوچهری، زبان فاخر ناصر خسرو، معانی دلاویز و کلمات شورانگیز سنایی، عطار و چکامه های فخیم خاقانی و نظامی، بیان پرحشمت و شکوه منظومه حماسی فردوسی، وسعت اندیشه و غنای معانی در مثنوی مولانا و دیوان کبیر و در آثار جاودانی به نثر، تاریخ بیهقی، با چنان شیوایی و قدرتی به نگارش در آمده است که پیش از آنکه بیان واقعیت های تلخ و دردانگیز تاریخی باشد، شاهکاری جاودانه از نظر ایجاز و تألیف هندسی عبارات و در صف نخستین آثار هنری به نثر در ادب دری آمده است و به فرموده حضرت استاد ادیب پیشاوری :
خواجه ابوالفضل ای روانت شاد در خرّم بهشت
که روانمان زین کراسه (1) هردمی شادان کنی ...
هندسه ی تألیف الفاظ آنچنان دانی درست
که قلیدس (2) را به خامه واله و حیران کنی
یا جواهرهای محمود ار فتوح سومنات
گرد کردستی که هر دم بر ورق افشان کنی
وه چه والا فکرت و خوش لهجتی آنجا که تو
مدحت خواجه کلان بونصربن مشکان کنی (3)
و به آثار عرفانی و تمثیلی همچون رسایل ابن سینا، شاهکارها همانند با کشف المحجوب هجویری، تذکرت الاولیاء، رسایل شهاب الدین امیرک سهروردی، رسایل عین القضات، رسایل خواجه عبدالله انصاری، گلستان، کلیله و دمنه، قصاید انوری، ظهیرالدین فاریابی، کمال الدین اسماعیل، بوستان و غزلیات سعدی، امیر خسرو و غزلیات حافظ که قوت و غنای پارسی دری را به هر باب به کمال هنر و بلاغت رسانیده است. و می باید دانست که زبان دری که لهجه ای بود رایج در ماوراءالنهر و خراسان، هرچند رواج در یک ناحیت خاص داشت، لیکن زبان رسمی درباری، زبان پهلوی بود که آثار مزدیسنایی با آن نگاشته بود. به روزگار اشکانی زبان دری رونق بسیاری پیدا کرد، لیکن در زمان سلطنت ساسانیان، دیگر باره زبان پهلوی همان رسمیت و اعتبار درباری و دینی را پیدا کرد.
به زمانی که بنی امیه و از آن پس بنی عباس به قصد یغما و چپاول، زراندوزی و تجمل، ایران را عرصه تاخت و تاز قرار داده بودند، می توان گفت، اگر به پذیرش دین تازه، تظاهری نشان داده می شد، به باطن نمی توانستند به رفتار خشن و ناهنجار مهاجمان، بانظر حرمت بنگرند، لیکن رفته رفته با دریافت حقانیت این آیین، به خلاف رفتار تازیان پی بردند و بر آن شدند که به مفاهیم دقیق کتاب آسمانی و قرآن، با شرح و تفسیر، راه پیدا کرده باشند، زبان پهلوی در خط و ناهمواری الفاظ نمی توانست مفسر آن معانی باشد، به مثل :
((پتکری یانا مزدیسن بغی ارتخشیر ملکان ملکا ایران مینوچیتری ین یزتان براپاپکی ملکا))
بدین معنی :
((این پیکره خدایگان یزدان پرست (پرستنده یزدان) اردشیر شاهنشاه ایران (که پارس باشد) است، آسمانی گوهر (سرنوشت) به فرمان یزدان پورشاه بابک)) که عبارت ملکان ملکا به زبان آرامی، معادل ملک الملوک است.
به روشنی می توان دریافت که پذیرش اسلام، و تفسیرهایی که به شیوایی، نگارش و گفتارش بدین دلپذیری می بود، و کلمات خداوند و سخنان پیامبر و پیشوایان آیین اسلام، زبان دری را چنان اعتلا و بلاغتی بخشید که به آسانی جایگاه شایسته خود را بازیافت. ترجمه تفسیر طبری، تفسیرهایی در کمال بلاغت و گیرایی همچون : تفسیر ابوبکر عتیق مشهور به سورآبادی، و بسا تفاسیر کشف الاسرار میبدی که در کمال آراستگی و شورانگیزی، به راستی موجد لهجه ای بود که به زبانی غنی با نام زبان دری› یا پارسی دری و به زیبایی و حد حسن جلوه گری کرد، و این خود ارمغانی بزرگ از برکت کلام خداوند و آیین مقدس اسلام بوده است. همانگونه که با آمیزش زبان یونانی با ایتالیایی، به سبب حکمت یونان، آثار حکما و هنروران آن دیار، زبان لاتینی، زبان رومیان گشت و پدیدآور آثار ویرژیل و دانته.
1- کُراسه، مصحف و کلام خدا را گویند. با ثانی مشدد عربی به معنی دفتر و کتاب باشد (برهان قاطع)
2- قلیدس : مخفف اقلیدس، دانشمند مشهور در علم هندسه.
3- دیوان قصاید و غزلیات فارسی و عربی ادیب پیشاوری : به جمع و تحشیه و تعلیقات علی عبدالرسولی، تهران، 1312 ، صص 177-178
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، فردوسی، زبان پهلوی، مهر و آتش، زبان دری
اعتبار و اهمیت شاهنامه
این کتاب عظیم که از نظر اخلاق، حکمت و فرهنگ، یکی از برترین و شکوهمندترین آثار نبوغ بشری است، از دیرباز، منظور نظر عالم هنر و معارف جهان بوده است. ترجمه های بسیاری به زبان های زنده عالم از این اثر والا شده است و آن را با آثار و رزمنامه هایی، همانند ایلیاد و ادیسه سنجیده اند و این سنجش، دلیل عدم آگاهی کسانی بوده است که هرگاه با زبان منطق ((هُمر)) آشنایی داشته اند، بی تردید از منطق فردوسی بی خبر بوده اند.
اگر به مثل، شاهنامه را با اثر عظیمی همچون مهابهاراتا می سنجیدند، به سبب قرابت اندیشه و منظور القایی این دو اثر، کاری بجا بود که دقیقاً و بی هیچ تردید، کار خاورشناسان غربی نیست. چرا که در مباحثی که از این پیش نگاشته آمده است؛ صفات و ارزش هایی که در مکتب های غربی، همچون دلیری، عشق، زیبایی، هنر، علم و هر فضیلتی دیگر وجود دارد، اموری هستند نسبی، در حالی که در منظومه ((رامایان))، اموری مطلق و معنوی می باشند.
بزرگترین پهلوان در رزمنامه یا تراژدی ایلیاد، آشیل (1) پهلوان رویین تن است که بدین چند بیت از منظومه، در سرود نخست می خوانی: ((ای الهه شعر! خشم ((آخیلوس)) (آشیل) فرزند پله (2) را بسرای. برای خشمی دل آزار که دردهای بی شمار مردان آخایی را فراهم کرد، و آنهمه نفوس مغرور و دلیر را به کام مرگ افکند و پیکرشان را طعمه سگان و مرغان لاشخوار ساخت، تا اراده زئوس، خدای خدایان انجام پذیرفت ... سخن به میان آور از آن زمانی که ستیزه ای شوم میان آگاممنون(3) پادشاه مردم و آخیلوس دلاور که از نژاد خدایان بود، نفاق افکند)). (4)
این خشم برسر زنی بود، که در جنگ، با زنان دیگر اسیر گشته بود و نصیب آشیل شده بود. آگاممنون به سبب از دست دادن زن دیگری که در تقسیم اسیران، سهم وی بود، دست بر سر اسیر آشیل گذاشت و این معنی موجب خشم آشیل گشت.
خشمی که در کشتار سپاهیان و مردم ((تروا))، گنهکار و بی گناه، زنهارخواه و هماورد، پیر و جوان و کودک را روانه قلمرو ((هادس)) (5) خدای مرگ ساخت.
دلیری و شجاعت، نخستین جلوه اش پیروزی مرد بر خشم و خواهش خویشتن است، و از این نظر، ((آشیل)) نه همین از شجاعت بی بهره است؛ بلکه اراده او زبون و اسیر خودی و خصلت خویش نیز است، اراده او اسیر خشم بی حد و مرزی است که تنها زبونان را شاسیته است.
اودیسه، که از نام ((ادیسیوس)) (6) ((اولیس)) (7) گرفته شده است، یکی از نیرنگ بازترین مردمی است که مظهر خدای نیرنگ، یعنی ((دیسیتین)) است، خدایی مظهر نفاق و دورنگی و زرق و حیلت گری.
عشق، زیبایی، آزادی، مفاهیمی هستند که دوتای نخست زاییده و فرع اراده تولید مثل است، و آزادی مقوله ای است، که هرگز تعریفی جامع و مانع، درباره آن وجود ندارد.
1- Ashille
2- Pele
3- Agamemnon
4- رک : ایلیاد ص 43
5- Hadas
6- Odysseus
7- Uliys
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، فردوسی، مهر و آتش، مهابهاراتا، ایلیاد و ادیسه، رامایان، آشیل
فضای میترایی شاهنامه
تا بدانجا که بر نویسنده، پس از تحقیق و ملاحظه نسبتاً دراز دامن مآخذ دیرینه شناسی و آثار کتاب ها و مقاله های باستان شناسان و تاریخ استدلالی روشن شد، بدین نتیجه رسید که از نظر منطق اساطیر (میتولوژی) (1) و به استناد بر همین، و دلایلی که نگاشه خواهد آمد، افسانه های باستانی (میت، Mith، اسطوره) گذشته از دلاویزی قصه ها و خیال انگیزی ماجراهایش که به ظاهر سرگرم کننده و موجب تفریح خاطر بوده اند، از دیرباز، برای راه یافتن به معانی پردگی این قصه ها و داستان ها، محققان عالم، به شرح، تفسیر و احیاناً تأویل ها بر هر یکی نگاشته اند تا بدان مفاهیم نهفته و معانی والا راه بیابند و پرده از رخسار بدایعی برگیرند که مایه شگفتی دل های آگاه آید و در مطاوی همین آثار بسا که دیده دل به رخساره دالارای مسائل حکمی و فلسفی و اغراض دشخوار عرفان و حکت اشراق، روشن گشته است. هر کسی به نسبت هوش و خواست نظر، بهره ای برگیرد که :
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش (2)
هرکونکند فهمی، زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خورد صورتگر چین باشد (3)
هست اندر صورت هر قصه ای
نکته بینان را زمعنی حصه ای (4)
چون ببینند مر ترا بی عیب
روی پوشیدگان عالم عیب
مر ترا در سرای غیب آرند
پرده از پیش روی بردارند (5)
1- Mithologe
2- از گلستان سعدی است.
3- از حافظ است.
4- از مثنوی معنوی است.
5- از سنایی است (حدیقة الطریقة ص 176).
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: شاهنامه، منطق اساطیر، فضای میترایی شاهنامه، دیرینه شناسی، تاریخ استدلالی، میتولوژی، افسانه های باستانی
آیین ایرانیان پیش از مزدیسنایی، و فضای دوگانه اساطیری در شاهنامه
پیش از آیین مزدیسنایی (زرتشتی) در ایران، آیین اقوام آریایی ایران در شمال، مشرق و جنوب و جنوب شرقی و شمال غربی، آیین میترا بود. اقوام کاسپی، دوایی، سکایی که از آن سوی هندوکش گرفته تا سراسر جنوب روسیه، شبه جزیره بالکان، از شمال تا جنوب کشورهای رومانی، بلغار و یوگوسلاوی، آلبانی، چک – اسلواکی، خوارزم، خراسان بزرگ و بلوچستان، پاکستان، افغانستان، سمنان، دامغان، بسطام، و خراسان امروز، گرگان، مازندران، گیلان و آذربایجان را از شمال فرا گرفته بودند، میترایی مذهب بودند. همچنان که می دانیم، اینان نخستین قومی بودند که آیین شکارافکنی، دامداری و زراعت را رونق بخشیدند و از بیست قرن پیش از میلاد مسیح، با رام ساختن اسب، گاو و گاومیش به اروپا حمله ور شدند و تا شبه جزیره ایتالیا و یونان پیش رفتند. یونانیان که سپاهیانی را سواره بر اسبان تکاور می دیدند، چون تا بدان روزگار، اسب را ندیده بودند، می پنداشتند که با آفریدگانی فوق طبیعی، روی در روی هستند.
یک موجود که با تنه اسب و انسان است، و از آنجا که این آفریدگان، دارای فرهنگی والا بودند، تردیدی نداشتند که آفریدگانی برتر از انسانند، و افسانه ((سنتوروس، یا قنتوروس)) در میتولوژی یونانی، از این مهاجمات، سرچشمه دارد. و همین برخوردها بود که نشانه برتری فرهنگ و تمدن شرق بر غرب بود که تراژدی نبرد میان آخایی و تروا را پدیدار ساخت، جدال استعاری دو فرهنگ غربی و شرقی.
و از همان روزگار است که همچنان، شرق با همه آن پیشینه و غنای فرهنگی، و این همه آثار علمی و عرفانی، نادیده گرفته می شود و محققان، منشأ علم و فلسفه و هنر را یونان قلمداد می کنند. این یونان است که به ناگاهان، در زمانه ای که اروپا غرقه در جهل و توحش بود، علم و دانش و هنر از آنجا سرچشمه گرفت و چراغ حکمت، فرا راه کاروان بشری بیفروخت. آیین میترایی یا همان ((آیین مغان)) که در آثار عرفانی ایران، دیر مغان، پیرمغان، مغبچه، خرابات، مغان، می مغانه از آن سرچشمه گرفته، آیینی است که مظهر آن مهر، یعنی میترا بوده. آیینی با عنوان مجوس، که با برتری و فضیلت و قوانین والای انسانی و مهر و مروتی که در آن آیین وجود داشت، از نظر آیین مقدس اسلام، دارای ارج و حرمتی بایسته خود شد.
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: شاهنامه، فردوسی، آیین میترا، کاسپی، سکایی، آیین ایرانیان پیش از مزدیسنایی، دین ایرانیان قبل از ظهور زرتشت، دوایی، هندوکش