****** امثال و حکم
وزو بام برسام نیرم درود
خداوند کوپال و شمشیر و خود
چماننده چرمه هنگام گرد
چراننده کرکس اندر نبرد
برآرنده خاک آوردگاه
فشاننده خون زابر سیاه
-
ترا دانش و دین رهاند درست
ره رستگاری ببایدت جست
چو خواهی که یابی زهر بد رها
سراندر نیاری به دام بلا
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی
هرگاه بخواهند کتابی فراهم آورند از بهترین و موجزترین قطعه های هنری، امثال و حکم، پند وعبرت، و توصیف بهار و طبیعت، آیین مردمی و آزادگی، می توان چند دفتر دلاویز و شورانگیز از مطاوی داستان های این اثر رزمی و حماسی فراهم آورد که بهترین باشد. چند قطعه مذکور که آورده شد، قصد آن بود که خاطر بدین کلمات شیوا و اعجاب انگیز دمی بیاساید.
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، مهر و آتش، هنر فردوسی
****در امثال و حکم :
ز روبه رمد شیر نادیده جنگ
سگ کار دیده بگیرد پلنگ
چه گویی که وام خرد توختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
-
بدو گفت کاموس چندین مدم
به نیروی این رشته شصت خم ...
همی رشته خوانی کمند مرا
ببینی کنون تنگ بند مرا
برانگیخت کاموس جنگی سمند
هماورد او پیل بد با کمند
در انداخت تیغ پرندآورش
همی خواست از تن گسستن سرش
سر تیغ بر گردن رخش خورد
ببرید بر گستوان نبرد
نیامد تن رخش را زان گزند
گو پیلتن حلقه کرد آن کمند
بینداخت و افکندش اندر میان
برانگیخت از جای پیل دمان
به ران اندرآورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پرّ و بال
سوار از دلیری بیفشرد ران
سبک شد عنان و رکیبش گران
همی خواست کان خام خم کمند
به نیروی تن بگسلاند ز بند
شد از هوش کاموس و نگسست خام
گو پیلتن رخش را کرد رام
عنان را بپیچید و او را ز زین
نگون اندر افکند و زد بر زمین
-
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
-
چنین گفت با بچه جنگی پلنگ
که ای پرهنر بچه تیزچنگ!
ندانسته در کار تندی مکن
بیندیش و بنگر ز سرتا به بن
پژوهش نمای و بترس از کمین
سخن هرچه باشد به ژرفی ببین
کسی که یزدان نگه دار شد
چو شد در بر دیگری، خوار شد
-
ز امروز کاری به فردا ممان
که داند که فردا چه گردد زمان
جهان را چنین دست یازی بسی است
زهر رنگ و نیرنگ سازی بسی است
نه زو شاید ایمن شدن روز ناز
نه نومید گشتن به روز نیاز
براین و برآن روز هم بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد؟
زنادان بنالد دل سنگ و کوه
ازیرا ندارد برکس شکوه
نداند زآغاز انجام را
به از ننگ داند همی نام را
نکوهیده در کار، نزد گروه
نکوهیده تر نزد دانش پژوه
پزشکی که باشد به تن دردمند
ز بیمار چون باز دارد گزند
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، مهر و آتش، هنر فردوسی
**** هنر فردوسی
نمونه هایی از هنر فردوسی :
فرو رفت و بررفت روز نبرد
به ماهی نم خون و برماه گرد
-
فرو شد به ماهی و بر شد به ماه
بن نیزه و قبّة بارگاه
-
به پیش پدر شد بپرسید ازو
که با من جهان پهلوانا! بگو
که افراسیاب آن بداندیش مرد
کجا جای جوید به دشت نبرد؟
چه پوشدن کجا برفرازد درفش
که پیداست تابان درفش بنفش؟
بدو گفت زال ای پسر! گوش دار
یک امروز با خویشتن هوش دار
که آن ترک در جنگ، نر اژدهاست
دم آهنج و در کینه ابر بلاست
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب
در تصویر شب :
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا، نه کیوان، نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیج گذر کرد برپیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش افکنده چون پرّ زاغ
چو پولاد زنگار خورده سپهر
تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
نمودم به هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن
فرو مانده گردون گردان به جای
شده سست خورشید را دست و پای
زمین زیر آن چادر قیرگون
تو گفتی شدستی به خواب اندرون
نه آوای مرغ و نه هرّای دد
زمانه زبان بسته از نیک و بد
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، مهر و آتش، هنر فردوسی