سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اخلاص، رازی از رازهای من است که آن را به قلب هریک ازبندگانم که دوستش داشته باشم، می سپارم . [رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ به نقل از جبرئیل از خداوند نقل می کند ـ]
به دیدارم بیا

**** گذری بر شاهنامه بخش ششم

 

بدینسان می بینیم هماهنگونه که در مصر باستان و بابل و هندوستان و چین، که پزشکی و جراحی چه مایه پیشرفت داشته است، در ایران پیش از روزگار هخامنشی، هنر جراحی و پزشکی تا چه مایه، و پایگاه علوم تا کجا بوده است، دست کم بیش از هزاران سال از روزگاری که یونانیان به عصر طلایی خود رسیدند.

نوذر، پادشاهی اش به هفت سال نرسیده بود که افراسیاب، پسر پشنک و نبیره سلم و تور به ایران حمله ور شد و در این جنگ بود که نوذر کشته شد، و زال به سوگ مرگ سام سرگرم بود که بناگاه، گروهی از ترکان به سوی زابلستان روی آوردند و مهراب، شهریار کابلستان، با لشکر به مقابله مهاجمان شد و پیام به داماد خود، زال بداد، وی با شتاب خود را بدان لشکر رساند که اگر جنگ در می انداختند، نه کابلستان و نه مهراب برجای مانده بود و نه گنج و سپاهش.

پس از نوذر، ((زو)) و پس از وی گرشاسب که پسر زو بود و آخرین شهریار از شاهان دودمان کیومرث، به پادشاهی رسید، و آنگاه نوبت به پادشاهی کیانیان می رسد که نخستین پادشاهش کیقباد بود.

به روزگار این پادشاه است که رستم همدم رزم خود، رخش، این سمند نامدار را صاحب می شود. رخش به معنی صاعقه و آذرخش است و ماجرای این تملک چنین است که : بسیار اسبان اصیل و نیرومند را پیش پهلوان جوان آوردند. هر اسبی را که از آن دیگری نیرومندتر بود به نزدیک او می آوردند و او به پشت وی دست کشید و به یک فشردن دست :

ز نیروی او پشت دادی به خم

نهادی به روی زمین بر، شکم

تا مادیانی بیاوردند بدین صفت :

دو گوشش چو دو خنجر آبدار

بر و یال فربه، میانش نزار

یکی کره از پس به بالای او

سرین و برش هم به پهنای او

تنش پرنگار از کران تا کران

چو برگ گل سرخ بر زعفران

پی مورچه بر پلاس سیاه

شب تیره دیدی دو فرسنگ راه

رستم کمندی می گشاید تا کره گرانمایه را بگیرد، چوپان پیر می گوید : ای پهلوان! این گرانمایه سمند از آن دیگری است. رستم می پرسد : داغ کسی را بر وی نمی بینم، چوپان می گوید : من نیز خداوند آن را ندیده ام، لیکن می گویند که این کره که ((رخش)) نامیده می شود، از آن پهلوانی است با نام رستم

بینداخت رستم کیانی کمند

سر ابرش آورد ناگه به بند

بیامد چو پیل دمان مادرش

همی خواست کندن به دندان سرش

بغرید رستم چو شیر ژیان

ز آواز او خیره شد مادیان

مادیان به سوی جنگل می شتابد، و :

بیفشرد ران، رستم زورمند

برو تنگتر کرد خم کمند

چون بیازمودش، بدانست که نژادی والا دارد، چون او تکاوری در همه گیتی نیست.

برآمد چو باد دمان از برش

بشد تیز گلرنگ زیراندرش

چون از چوپان پیر می پرسد حال بگو کراست، پیر شبان به پاسخ می گوید تراست، و چنین دیده اند، که اینک چون ایران زمین از لشکریان توران و مهاجمان کینه خواه بهم اندر افتاده است، کسی تواند بر این مرکب نشتن که به تیغ و کوپال او ایران زمین، روی آبادی خواهد دید.

بدو گفت ایدر چو تو رستمی

برو راست کن روی ایران زمی

مر این را بر و بوم ایران بهاست

بر این برتو خواهی جهان کرد راست

این رخش، نه از رفتار فرو می ماند و نه از پیکار، اندک خورش و بسیار نیروست، به شبنم سحرگهی تشنگی فرو می نشاند، چرا که نژاد از پری زادگان دارد.

سیمای رستم در مقابله با خطر خیزترین و سهمگین ترین آوردگاه ها از نظر تنوع نقش نبرد با افسون، جادو، بدی و بیداد، و باز نمودن مردمی، آزادی، شرف و ایمان و روی بر تافتن از مخاطره و سر افراز برآمدن در میان پهلوانان باستانی، چنان است که کمتر همانندی از برای او توان یافت، و کلام فردوسی از نقطه نظر فخامت، اقتدار و آرایش الفاظ به پیرایه سادگی، به مفهوم شیوایی و بلندی، در نمایش هنری حماسه و استیلای بی همانندش از نظر تأثیر و القا جزبه اعجاز و کرامت، بی مثل و بی مانند است.

و این معنی تا بدانجا است که خداوندان شعر دری به اشارت و روشنی، به تعظیم و اجلال او همداستانند و آفرین بر روان فردوسی که :

او نه استاد بود و ماشاگرد

او خداوند بود و ما بنده

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/5/28:: 3:2 عصر     |     () نظر

*** هنر اشکانی

آنان، بهترین مشوق هنر بودند. در معماری از برای نخستین بار، ایوان و طاق را به کار گرفتند. سقف هایی که نه باچوب، بلکه با طاق ضربی، که پیش از آن نه در یونان سابقه داشت و نه در رم و نه در کشوری دیگر، از ابداعات هنر معماری اشکانی بود. ایوان معروف تیسفون، مشهور به ایوان مدائن، نمونه ای والا از معماری مرسوم پارتیان بود.

پیش از سلسله اشکانی، اشراف هخامنشی و ساسانی، هنر، خواه معماری، خواه نقاشی، موسیقی و شعر و ساختن گچ و سنگ نگاره را از جمله کارهای مردم فرودست به شمار می آوردند، در حالی که در آیین مزدیسنایی، از آنجایی که مؤبدان از طبقه ممتاز بودند، معابد را با گرانبها ترین گوهرها می آراستند و خود، گرانبهاترین زیور را به لباس خویش که از پرنیان و پرند بود، می آویختند، که به روزگار فرمانروایی اشکانیان، از رونق و اعتبار این آیین، بسی کاسته شد. اردشیر، پسر بابک، مؤبدزاده ساسانی، به یاری اشراف مزدایی، توانست توطئه ای را علیه اشکانیان فراهم کند و آنان را منقرض سازد.

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/3/19:: 4:53 عصر     |     () نظر

*** اشکانیان

اشکانیان، این ایرانیان شریف و دلیر و آزاده بودند که توانستند کشور را با شکستی که از اسکندر مقدونی یافته بود، بازسازی کنند. هر چند اسکندر، شاهنشاهی هخامنشی را یکسره منقرض کرد، اما سرانجام به پایمردی سکایی میترایی بود که ایران، از پس جنگ های متوالی و بی امان آزاد شد. آنان توانستند جانشینان اسکندر را که از فرزندان ((سلوکوس نیکاتر)) (1) سردار نام آور اسکندر بود، برجای خود بنشانند. با تدبیر همین نیکاتر بود که اسکندر توانست لشکریان بی شمار هخامنشی را در هم بشکند، و نیکاتر توانست برجای وی بنشیند و سرزمین ایران و شام را به زیر فرمان خود در آورد و پس از اسکندر، به جانشینی وی، بر ایران، فرمانروایی کند.

پارتیان (اشکانیان) با نبردهای پی در پی، سلسله سلوکی را از میان برداشتند و سرزمین ایران را به استقلال رسانیدند، استقلالی که پایه گذار یکی از برترین و مقتدرترین قدرت در عالم آن روزگار بود، قدرتی که بارها امپراتوری بزرگانی همچون امپراتوری رم را در هم شکست.(2) پارتیان سکایی، بنابر آیین مقدس خود، یعنی میترایی، توانستند قدرت مرکزی را، که تمام قدرت را به دست شاه و درباریان محدود می ساخت، برون آورند و به ایالات، استقلال بخشند که در سیاسیت اداری کشور، سهیم و در سرنوشت کشور، شریک بودند. حکومت آنان در عین حال، مستقل از نظر امور اقتصادی و فرهنگی، از والاترین نمونه های حکومت ها در آن روزگار به شمار می آمد.

هر یک از این ایالت ها، دارای نماینده ای در مرکز با نام مجلس مهستان بودند که سرنوشت کلی حکومت را در اختیار داشتند. محدود ساختن قدرت شاهان از جمله تدابیر آنان بود. در مجلس مهستان، طبقات مردم، کشاورزان، پیشه ورزان، چوپانان تا سپاهیان و بازرگانان، برگزیده می شدند که سرنوشت اداره کشور پهناور ایران را در عهده داشتند.

 

1- Seleucos nikater

2- درباره پارتیان رک: ایران از آغاز تا اسلام: تألیف ر.گیرشمن، ترجمه دکتر محمد معین، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1372، ص 285.

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/3/19:: 4:50 عصر     |     () نظر

*** فضای دوگانه شاهنامه

سخن بر سر فضای دوگانه شاهنامه است که از فرمانروایی کیومرث آغاز می شود. (کیومرث به معنی زنده گویای میرنده، در آیین میترا، با حضرت آدم یکی است). باری از کیومرث تا فرمانروایی کیخسرو، اسطوره میترایی است و از پاشاهی لهراست و گشتاسب، بهمن و همای، که با پادشاهی هخامنشی و ساسانیان میخواند، مزدیسنایی است. و چنانکه گفته آمد، فرمانروایی پارت، اشکانیان که دارای آیین میترایی بودند، با وجود پنج قرن فرمانروایی با اقتدار و آزادگی و تمدن فرهنگی والا که آثارش در تاریخ های غربی آمده است، یکسره حذف می شود. نام و نشان این مردم سلحشور و جوانمرد که حکومتی بدان روزگار، آزاد داشتند، با تعصبی که تنها زاده خودکامگی ساسانیان بوده است، حتی از تاریخ و تاریخ نویسی حذف گشته است. پانصد سالی که از درخشان ترین دوران هایی است که مایه مباهات فرهنگ و تمدن ایرانی می باشد، همچنان که بسیاری از امپراتوران رومی، آیین میترا را پذیرفتند و ((مهرابه))ها در امپراتوری پهناور رم ساختند و هنوز آثار آن معابد (میترایی) در اروپا برجای است، اما ساسانیان آنان را از صفحه تاریخ زدودند. چرا که آیین مزدیسنایی، در واقع، آیین پادشاهی و تجمل بود، خلاف آیین میترایی که در آن، پادشاهان، انتخابی بود و مجلسی داشتند با نام مجلس ((مهستان)) از اصناف مردم که در آن فراهم می آمدند و پادشاه را خلع و یا کسی را که شایستگی داشت، به فرماندهی بر می گزیدند. از این روی، حکیم فردوسی در شاهنامه، که آن را از زبان پهلوی به نظم دری ترجمه می کند، با تعجب می فرماید :

ازینان به جز نام نشنیده ام

نه در نامه خسروان دیده ام

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/3/19:: 4:47 عصر     |     () نظر

*** مرگ کوروش کبیر

در دلیری و آزادگی اینان همین بس که گفته شود هنگامی که کوروش، پادشاه مقتدر هخامنشی که در روزگار خود، بالشکریان بی شمار و نیرومند خود توانسته بود سرزمین های بسیاری را از سوی باختر ایران، یعنی عربستان و شمال آفریقا تا مرز سرزمین مصر را به تسخیر در آورد، و بر آن بود که مصر را نیز جزو متصرفات خویش به سرزمین ((سیت ها)) که کشوری بس کوچک بود و فرمانروای آن ملکه ای بود، بتاخت. شاهنشاه هخامنشی با لشکریان بی شمار خود، بدان سرزمین کوچک اعلام نمود که لشکریان عالم گیر ما، که هیچ قدرتی را یارای پایداری در برابر آن نیست، آهنگ آن را دارند که سرزمین آنها را به تسخیر خود درآورند و، مردمش را اسیر و برده خود سازند و خود شاهنشاه، ملکه را به همسری خود اختیار کند.

قوم کوچک سکایی و ملکه آن که چنین فرمانی را تحقیری تحمل ناپذیر می دید و از آنجا که جانب آیین آزادگی به نزدیک آنان بسی مقدس بود، و اینک پادشاه خودکامه ای، حریم مقدس آن را حرمت نگه نداشته است، سخت به خشم آمدند و نوشیدن جام شهادت را بر ننگ اسارت اختیار کردند و در نبردی نابرابر و هراس انگیز، با لشکری محدود، آن چنان شکستی بر سپاهیان عظیم کوروش وارد ساختند که با مقاومتی سخت به هزیمت رفتند و کوروش نیز کشته شد. (1) بی تردید، هرگاه کوروش با سپاه گران و مجهز خود به هر امپراتوری بزرگ دیگر حمله ور می شد، پیروزی اش تردید ناپذیر بود، لیکن آنجا که با اراده ملتی، رو در روی قرار گرفت که آزادی را با سنگین ترین بها خواستار بودند، با وجود آن همه حشمت و جلال و شوکت و اقتدار، به جز شکست، نصیبه ای فرا چنگ نیاورد.

 

1- هرودوت، شرح این نبرد را در تاریخ خود آورده است.

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/3/19:: 4:40 عصر     |     () نظر