سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم باید خدا به هنگام نعمت شما را ترسان بیند ، چنانکه از کیفر هراسان . آن را که گشایشى در مالش پدید گردید و گشایش را چون دامى پنهان ندید ، خود را از کارى بیمناک در امان پنداشت ، و آن که تنگدست شد و تنگدستى را آزمایشى به حساب نیاورد پاداشى را که امید آن مى‏رفت ، ضایع گذاشت . [نهج البلاغه]
به دیدارم بیا

حماسه باشکوه ((یوی)) بزرگ (1)

 

***یوی بزرگ بخش اول

 

((وه چه بزرگ و باشکوه است، کارهای شگرف و بلند آوازه ((یو)). هر مهمی که با تلاش آن خاقان بزرگ به پایان آمد، چندان شکوهمند و پرحشمت است که ما همگان در قیاس با وی نه انسان، که ماهیان کوچک و ناچیزیم))

((موتزو)) Mo-Tzu

((حکیم و متفکر بزرگ چین به نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد))

 

بیداد و نابودی، ستم و تبهکاری مردم، فساد و تباهی فرمانروایان بی ایمانی و فرومایگی فرمانبرداران، بی اعتباری شرف و عدالت، گرانخوابی وجدان و آزادگی، اعتبار تیرنگ و ظلم، گرمی بازار آزمندی و دروغ و ریا و بسا گناه و بزهکاری، کار زمانه را بدانجا رسانید و دامنه ننگ و رسوایی را چندان پهناور ساخت که آفریدگار عالم ((خاقان زرد)) را با آن گذشت و مهر و بخشندگی خدایی، برسر خشم آورد، خشمی عالمگیر و زندگی سوز.

خاقان زرد، فرمانروای آسمان را، گناهان مردم بر آن داشت که آنان را به مکافاتی سخت گرفتار سازد و ستمگری و گناهان سنگین شان را چون توفانی عالمگیر بر آسمان فرو بارد ... از این روی بایسته آن دید که این پادافره و مجازات با دست یکی از خدایان رنج و مصیبت و به تعبیر چینیان، یکی از جاودانان سنگدل، یعنی ((کنگ کنگ)) ((Kung – Kung)) تحقق پذیرد و او نیز همچنان که از خوی و گوهر وی می رفت، سرنوشت و قضای مقدر را با سنگین دلی و قساوت آغاز کرد که گفتی عالم سر آمده است و به جز این از توفان و صاعقه، زلزله و سیل چه چشمی می توان داشت. ابری سیاه و تیره و تار همچون بخت و روز مردمان، افق به افق فضای آسمان را فرو گرفت، آنگاه تندری خشماگین غریو برداشت، غریوی چنان سهمگین که گفتی آسمانه آسمان فرو شکست و آذرخشی از پی آذرخشی بدرخشید و بارانی سیل آسا باریدن آغاز کرد، نه به یک روز، نه به یک هفته، بل روزها و هفته ها و ماه ها بی اینکه یکدم بیاساید و نفس تازه کند، نفس برنفس، عالم گیرتر فرو بارید و هر دمی توفانی تر و بی امان تر از پیش ببارید و بخروشید و نخست بوستان و باغ ها و کشتزاران، آنگاه راه ها و دشت ها، یکی از پی دیگری به دریاچه ای که هر دم فراگیرتر بالا می گرفت. دیگرگونه گشت. دریاچه ای که می رفت تا به دریایی بدل شود. سپس نوبت به انبارهای برنج و گندم و توشه و زاد و مرگ مردم رسید که جملگی دستخوش سیلاب های عظیم و خروشان گردید و همه چیز از میان رفت و سدها و خاکریزهای رودخانه ها فرو شکست و روستاها و شهرها، همه جا از کاخ استوار و آراسته توانگر تا کوخ و کومه بی نوا را فرو بلعید و مردم، گروه گروه در زیر آوار جان دادند و یا نام و نشانشان را خشم توفان بر سینه امواج گرداب ها درنوشت و گروه گروه بی اینکه هیچ کس را تاب و توان یاری به دیگری باشد، از بیم جان به ستیغ کوهساران، خارها و شکاف های کوه برآمدند و گروهی بر شاخساران درختان تناور و همچون پرندگان فرا رفتند. همه جا به کشتی ها پناه آوردند از کوچک و بزرگ و زورق ها که ناگریز بودند، پیش از آنکه سیلاب ها پر شود و زورق تابوتشان گردد، دم به دم از آب خالی اش سازند، همه به جز ماهی چیزی دیگر از برای سدجوع و رفع گرسنگی نداشتند. بلای توفان و سیل بی هیچ وقفه و درنگی همچنان بر سر جهانیان فرو می بارید و اقطار عالم را فرا می گرفت، خشم خاقان زرد چون مهر و شکیبایی او بی پایان بود و فرمانروایی توفان، هردمی سهمگین تر از پیش سیلابه بلا را می زد و بر می انگیخت و چنان به نظر می آمد که عمر زندگی در جهان خاکی به سرآمده است، از هر سوی فریاد و شیون، زاری و ناله مصیبت زدگان بلند بود، لیکن خروش تندر و توفان و تندباد، بانگ ناله ها را در هنگامه غریو هراس انگیز خود، محو و نابود می ساخت. سرانجام یکی از جاودانان آسمانی نبیره خاقان زرد را، دل از بیدادی که بر سر زندگی مردمان می رفت، به درد آمد.

او ((کی یون)) (2) یا ((کیون)) بود که از خدایان مهر و بخشندگی بود و مردمان تمثیل او را به صورت اسبی سپید می پرستیدند و نماز می بردند. غمش چندان بزرگ بود که نمی توانست در مقابله با آن، از این بیش بردباری کند و آفریدگان زمین، خاصه مردمان را در بند چنان مصیبتی بزرگ بنگرد و نادیده بگذارد و بگذرد ... دل او جایگاه رنج و غمی به معیار غم و درد همه آفریدگان بود، لاجرم برآن شد که به اشک و لابه از نیای پرحشمت و شکوه خود بخواهد تا از آن بیش مردمان و دیگر آفریدگان را بر آتش مکافات و مصیبت نپسندد، لیکن لابه و اشک جانسوز او در خاقان زرد در نگرفت و خواهش او به کار ننشست، پس نومید و خشمناک از پیشگاه خداوندگار جهانیان، برون آمد و دلتنگ به کنجی نشست و حیران و پریشان در اندیشه فرو شد.

 

1- درباره این افسانه، رک : اساطیر چین، نوشته آنتونی کریستی، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، 1372

2- Kiun

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/4/15:: 9:37 عصر     |     () نظر