روی ماه خداوند را ببوس!!!
نکند میخواهم بمیرم؟ من که هنوز خودم را به جایی آویزان نکرده ام. باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردنم ناخن هایم را در خاک فرو ببرم تا وقتی مرا به زور روی زمین می کشند به یادگار شیارهایی برزمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن خودم را جابگذارم. اگر امروزچیزی از خودمباقی نگذارم په کسی در آینده از وجود من باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیکر نیستم. اما من نمی خواهم نباشم. نمی خواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمی خواهم مثل بیشتر آدم ها که می آیند و می روندو هیچ غلطی نمی کنند، در تاریخ بی خاصیت باشم. نمی خواهم عضو خنثای بشریت باشم.
بخشی از کتاب روی ماه خداند را ببوس نوشته مصطفی مستور
سایه : انگار این موضوع تنها دغدغه من نیست! خیلی ها از آن عذاب می کشند.
کلمات کلیدی: روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور