دانشجویی، بر هر مسلمانی واجب است . هان ! خداوند، جویندگان دانش را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
به دیدارم بیا

سیمرغ و استعارات عرفانی و حمکت اشراق (1)

 

((پیر را گفتم درخت طوبی چه چیزست و کجا باشد؟ گفت : درخت طوبی، درختی است عظیم، هرکه بهشتی بود، چون به بهشت رود، آن را در بهشت ببیند، و در میانه آن یازده کوه، که به شرح بازگفتم، کوهی است، و در آن کوه است. گفتم او را هیچ میوه بود؟ گفت : هر میوه که در جهان بینی، برآن بینی، و این میوه که فرا چشم تست، ثمره اوست. اگرنه آن درخت بودی، هرگز نه پیش تو میوه بودی، نه درخت، نه ریاحین و نه هیچ روینده. گفتم : میوه و درخت و ریاحین با او چه تعلق دارد؟ گفت : سیمرغ را آشیان بر طوبی است، به هر بامداد از آشیانه خود به در آید و پر بر زمین باز گسترد که از برکت سایه اوست که هر میوه بر درخت پیدا شود و هر نبات بر زمین.

پیر را گفتم : شنیدم که زال را سیمرغ پرورد و رستم، اسفندیار را به یاری سیمرغ بکشت. پیر گفت : آری، درست است. گفتم چگونه؟ گفت، چون زال از مادر به وجود آمد، رنگ موی و روی سفید داشت، پدر وی سام بفرمود که وی را به صحرا اندازند که مادر نیز به وضع حمل او بسی رنج دیده بود. چون زال را به صحرا انداختند، زمستان بود و سرما و کس را این گمان نه، که وی به یکدم زنده ماند، چون روزی چند برآمد و مادر را رنج از آسیب زادن به سر آمد، شقفت فرزندش در دل آمد و به در بنالید و گفت : باری به صحرا روم. چون به صحرا شد، فرزند را دید زنده و سیمرغ وی را زیر پر گرفته، چون مادر را بدید لبخندی زد و کودک را در برگرفته شیر بداد، خواست تا کودک را با خانه آور، با خود گفت تا معلومم نشود که حال زال چگونه بوده است که بدین چند روز و سرما چگونه زنده مانده است، سوی خانه شوم، زال را بدان مقام زیر پر سیمرغ فروهشت و خود بدان نزدیکی پنهان گشت، چون شب درآمد، سیمرغ بال به سوی آشیان گشود، آهویی بر سر زال آمد و پستان در دهان کودک نهاد و چون کودک بخفت او را در برگرفت، سر بر بالین وی بخفت. پیر گفت : من این حال از سیمرغ باز پرسیدم، مرا گفت که زال در نظر طوبی به دنیا آمد، و مهر او دل آهو افتاد که آهو بره به دست صیاد افتاده بود، به شب آهو بر بالینش می خفت و شیر می داد و به روز به سایه ما پرورش می یافت.

((گفتم : حال رستم و اسفندیار چنان بود که رستم از ناوک اسفندیار عاجز آمد، زال از سیمرغ یاری خواست، سیمرغ را خاصیت یکی آن است که اگر آیینه ای یا مثال آن برابر وی بدارند، هر دیده که در آن بنگرد خیره آید، پس رستم زرهی آهنین و چهار آیینه مصقول در بر راست کرد، چون با اسفندیار روباروی بشد، پرتو سیمرغ بر جوشن و آیینه افتاد و از آن عکس بر چشم اسفندیار افتاد، خیره بماند و پنداشت که زخمی به هر دو چشمش رسید، زیرا دیگر آن ندید، فرود افتاد، بادست رستم هلاک شد. پنداری آن دو پاره گز دو پر سیمرغ بود که حکایت کنند. (2)))

چنینم هست یاد از پیر دانا

فراموشم نشد هرگز همانا

که روزی رهروی در سرزمینی

به لطفش گفت رندی ره نشینی

که ای سالک چه در انبانه داری

بیا دامی بنه گر دانه داری

جوابش داد و گفتا دانه دارم

ولی سیمرغ می باید شکارم

بگفتا چون به دست آری نشانش؟

که از ما بی نشانست آشیانش؟ (3)

 

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه

قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم (4)

به هر حال :

سیمرغ نامی مبارک است و استعارتی به همان اندازه که آشیانه اش و نشانه اش.

1- درباره این مبحث رک :

سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایرن : تألیف علی سلطانی گردفرامرزی، تهران، مبتکران، 1372.

فرهنگ لغات و تعبیرات و اصطلاحات عرفانی : تألیف دکتر سیدجعفر سجادی، تهران، طهوری، 1370 (زیر واژه سیمرغ)

2- رک : مجموعه مصنفات شیخ اشراق؛ ص 232 234

3- از حافظ است (نسخه خانلری)

4- از حافظ است (نسخه خانلری)

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/5/20:: 9:51 عصر     |     () نظر

**** فضای فرهنگی شاهنامه

 

شاهنامه از نظر فضای فرهنگی، دارای دو فضای متعارض و متمایز با یکدیگر است که از فرمانروایی کیومرث تا پایان فرمانروایی کیخسرو، دارای ریشه میترایی است، و از روزگار لهراسب و گشتاسب و نبرد اسفندیار با رستم تا پایان فرمانروایی داریوش سوم و شکست او در جنگ با اسکندر مقدونی، ریشه فرهنگ مزدیسنایی دارد. برخورد تعارض این دو فرهنگ، حتی در تمثیل های حکمی و عرفانی به خوبی آشکار است. سیمرغ که جایگاهی مقدس و دلاویز در عرفان استعاری اسلامی دارد و در افسانه های حکمی عرفانی حکمت اشراق، کنایتی دلاویز به ((حقیقت)) است. این معنی را می توان در رساله عقل سرخ از رسایل شهاب الدین امیرک سهروردی دید.

زال از برای دفع اسفندیار، از سیمرغ می خواهد که چاره ای بیندیشد، سیمرغ می گوید رستم را که به چهار آیینه (نوعی فولادی صیقل خورده بوده است که پهلوانان در جنگ برروی زره و خفتان خود می آویختند) بیاراید؛ آنگاه من فرا روی آن جا می گیرم، چون عکس من در آینه افتد، اسفندیار را چشم برآن عکس باز افتد و خیره در می ماند، رستم چشم وی را آماج تیر گزین کند، تیری که پیکانش به زهر آلوده است؛ لاجرم زهر از راه زخم، خون وی را فرا خواهد گرفت و از پای در خواهد افتاد (1). و این بدان معنی است که شناخت هرگز آدمی را به حقیقت امور راهنمون نخواهد بود.

قصه سیمرغ، تمثیلی دل انگیز از بیان اغراض فلسفی- عرفانی، پس از رسالةالطیر ابن سینا و ترجمه آن، به اشکال گوناگون، چه به نظم و چه به نثر، سروده و نگاشته شده است، از جمله ((منطق الطیر)) عطار، و درضمن آثار منظوم، سیمرغ آن جایگاه رفیع را از نظر تمثیلی داشته است. در سال 1340 شمسی، آقای سید محمد باقر سبزواری، استاد دانشکده الهیات معارف اسلامی، کتابی مشتمل بر چهارده رساله از حکما و فلاسفه فراهم آورد که سه رساله آن درباره سیر و سلوک است.

در حالی که همین مرغ در داستان اسفندیار، هفتخوان وی تا رویین دژ، مظهر موجودی اهریمنی است که از وی جز تباهی و مرگ بر نمی آید (2).

برخورد فرهنگ ها در عرصه اساطیری شان، پیوسته از این دست مسائل را نشان می دهد، چنانکه کلمه ((دیو)) و ((دوا)) و ((دویتا)) همان خدایان یا ایزدان مورد پرستش و بزرگی هستند که در مرحله بعد، اعتبار خود را از دست دادند و به چهره های اهریمنی تبدیل شدند.

در منطق الطیر عطار، عارف نیشابور، و آثار تمثیلی دیگر، همچون رساله الطیر ابن سینا، عقل سرخ، رساله مرغان از احمد غزالی و دیگر آثاری از این دست؛ سیمرغ گاهی همان ققنوس است که مظهر هنر و موسیقی است.

ابتدای کار، سیمرغ ای عجب

جلوه گر بگذشت بر چین نیم شب

در میان چین فتاد از وی پری

لاجرم پر شور شد هر کشوری

هرکسی نقشی از آن پر برگرفت

هر که دید آن نقش کاری درگرفت

آن پر اکنون در نگارستان چینست

((اطلبو العلم ولو بالصین)) از اینست

این همه آثار صنع از فرّ اوست

جمله جانها زنقش پرّ اوست (3)

باری، سیمرغ در لغت کهن، مرغی است افسانه ای. ساینه، یا مِرِگاسِئِنه، مرغ سئنه، گاهی سیرنگ، در عین حال نام حکیمی بزرگ و داستانی در فروردین یشت است (4) و در فصل هجده بندهشن با نام ((هماگ پزشک)) که آشیان بر درختی دارد که تخم همه رستنی ها بار آن درخت است، ((هرویسپ تخمک)) درخت همه تخمه ها. در سانسکریت، سئنه با شاهین اشتراک لغوی دارد (5).

این پرنده افسانه ای و آشیانه اش، درخت همه تخم، مظهر خیر و برکت و رحمت و حکمت و هنر است. زال را می پرورد و رستم را که در نبرد با اسفندیار رویین تن، از زخم ناوک های او خسته است، درمان می بخشد، و او را راهنمایی می کند به نقطه آسیب پذیر او که همانا چشم اوست، که چشم، و شناخت از طریق این حس به مفهوم حسی، عینی، خود حکایت از عدم اعتبار شناخت حسی خواهد بود که اعتبار خود را در مقابل شناخت عرفانی و حکمی از دست می دهد.

 

1- رک : مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، ص 234

2- درباره چهره های سیمرغ در شاهنامه، رک : حماسه در رمز و راز ملی : تألیف محمد مختاری، تهران، قطره، 1368، و : در سایه سیمرغ : تألیف یوسفعلی میرشکاک، تهران، برگ، 1369 (از ص 171 به بعد)

3- منطق الطیر عطار، چاپ سیدصادق گوهرین، ص 41

4- رک : برهان قاطع، ذیل واژه سیمرغ و پاورقی آن

5- رک : یشت ها : گزارش پورداود، به کوشش بهرام فره وشی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم 1356، ج 1، ص 577، نیز : فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی : تألیف دکتر محمدجعفر یاحقی، تهران، سروش، 1369، ص 266 (زیر واژه سیمرغ)

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/5/19:: 11:4 عصر     |     () نظر