***** گذری بر شاهنامه – بخش پنجم
اینک یک بهره می شنویم از کلام فردوسی در حال مادر (رودابه) :
بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
بهار دل افروز پژمرده شد
دلش با غم و رنج بسپرده شد
همی راند رودابه از دیده خون
ز بس بار(1) کوداشت در اندرون
شکم گشت فربی و تن شد گران
همه ارغوانی رخش زعفران
بدو گفت مادر که ای جان مام!
چه بودت که گشتی چنین زردفام؟
چنین داد پاسخ که من روز و شب
همی برگشایم به فریاد، لب
چنان گشته بی خواب و افسرده ام
تو گویی که من زندة مرده ام
بی آرام سیندخت از درد اوی
گرستی چو دیدی رخ زرد اوی
و حال مادر از نگرانی بار به مرگ در رسیده بود، خبر به زال آمد:
خروشید سیندخت و بخشود روی
بکند آن سیه گیسوی مشک بوی
یکایک به دستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگ سرو سهی
و چون درماند، چاره کار را از سیمرغ بخواست :
یکی مجمر آورد و آتش فروخت
وزآن پرّ سیمرغ لختی بسوخت
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
پدید آمد آن مرغ فرمان روا (2)
سیمرغ که زال را اندوهگین می بیند، وی را می گوید چرا گریانی؟ ترا فرزندی نام آور خواهد بود به نیرویی که چنین و چنان است :
به داد و خرد سام سنگی (3) بود
به خشم اندرون شیر جنگی بود
نیاید به گیتی ز راه زهش
به فرمان دادار نیکی دهش
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینا دل رهنمون
نخستین به می ماه را مست کن
زدل بیم و اندیشه را پست کن
تو بنگر که بنیادل افسون کند
ز پهلوی او بچه بیرون کند
بکافد تهی گاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی
وزو بچه شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد
وزان پس بدوز آن کجا کرد چاک
زدل دور کن ترس و اندوه، پاک
گیاهی که گویم، تو با شیر و مُشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بسای و بیالا برآن خستگیش
ببینی هم اندر زمان رستگیش
بر آن مال از آن پس یکی پرّمن
خجسته بود سایه و فرّمن
سیمرغ، وی را پری بداده بود، و آن گیاه و دارو فراهم بکرد.
بیامد یکی موبد چیره دست
مرآن ماهرو را به می کرد مست
بکافید بی رنج پهلوی ماه
بتابید مر بچه را سر زراه
چنان بی گزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
1- زبس بار : از سنگینی بار
2- فرمانروا : چاره اندیش
3- سنگین : با وزینی سام
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، رستم، مهر و آتش، زال، منوچهر، نوذر، رودابه، سزارین، ژول سزار
**** گذری بر شاهنامه – بخش چهارم
این شیوه مرگ، مرگ سرخ، کشته شدن با تیغ و در هنگامه نبرد، در آیین ودایی ((هندویی)) یا ((برهمایی))، پیوسته به مراتب بهشت، همچون ((ایندرالوکا)) (1) است.
هرگاه مرد گنهکار باشد، گنهکار، نه تبهکار، چون در نبرد با دشمن کشته گردد، برترین مقامی را که بزرگان و پیشوایان برهمن مالک هستند، دارا خواهد بود.
در اساطیر وایکینگ، در بهشت ((وتان)) آسگارد (2) دخترانی هستند یا حوریانی هستند که آنان را ((والکیری ها (3))) یا حوریان انتخاب کننده (4) می گویند که در رزمگاه ها بر فراز عرصه کارزار پرواز می کنند و آن پهلوان را که در نبردهای بزرگ، پیوسته بر نیرومندترین پهلوانان و جنگاوران پیروز گشته است، بر می گزینند ... که ناگهان بر اثر تیری سرگردان، یا زوبینی که به سوی او رها گشته است، کشته می شود.
به محض کشته شدن، روان پاک وی در میان شادی و سرود آن بهشتی دختران، و پایکوبی و مژده سعادت فرشتگان، به آسگارد، جایگاه سعادت جاودانی پای می نهد.
زیرا آنان در آخر زمان، که روزگار اژدهای میدگار (5) است و روزگار شوم گرگی که چون کام بگشاید، هزاران هزار موجود را از آدمی و دام و دد، فرو می برد، گرگی که خورشید را فر می بلعد، به نبرد برمی خیزند.
در این روزگار شوم است که غولی با نام ((سورت)) (6) یا غول آتش که برق شمشیرش اشعه خورشید را بی رنگ می سازد، بر سرزمین ها می تازد و آتشی دوزخی از سلاح هراس انگیز وی شهرها و کشورها را نابود می سازد. این غولان سهمناک به آهنگ نبرد با خدایان آسگارد، به کاخ آنان با لشکری بی شمار حمله ور می شوند.
((اودین)) سرور خدایان، به همراه ثور، با سپاهی از پهلوانان ((منتخب)) که برگزیده حوریان آسگارد هستند، با سلاح و جنگ افزار خدایی در رکاب ((وتان)) و دیگر ایزدان آسگارد، به مقابله اژدهای میدگارد، گرگ، و سورت (غول آتش) به میدان کارزار می شتابند. (به اختصار از ادایه کهن، اساطیر اسکاندیناوی)
و چنانکه از این پیش یادآوری شده است، قوم ((آس)) از آسیا برخاسته بودند، از شهری که به بزرگی و شکوه، تالی بهشت بود، نام آن شهر ((تروا)) بوده است. همان شهری که نام دیگرش ((ایلون)) بود و در رزم نامه مشهور ((ایلیاد)) سروده هومر، سرگذشتی شگرف دارد.
بر سر سخن می آییم که پس از مرگ منوچهر و شکستی که وی بر سپاهیان کشندگان پدر خود، سلم و تور وارد می سازد و پس از کشتن آن هردو، به گفته استاد طوس :
چو سال منوچهر شد بر دو شصت
زگیتی همی بار رفتن ببست
پس از وی، فرزندش ((نوذر)) به تخت پادشاهی می نشیند. از وقایع بزرگ روزگار منوچهر به دنیا آمدن رستم است از رودابه، دختر مهراب کابلی، که مادر در زادن وی سخت به رنج اندر است و طرز زادن او به دستور پزشک به همان گونه است که امروز در اصطلاح زایمان های سخت به کار می رود و آن را ((سزارین)) می گویند، زیرا ((ژول سزار)) قیصر دوم و سردار بلند آوازه رُمی، به هنگام زادن از مادر، با عمل سزارین زاده شد.
1- Indralloka
2- Asgarad
3- Valkyries
4- رک : اسطوره های اسکاندیناوی : تألیف ری.ی. پیچ، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، 1376، ص 82
5- Midgard
6- Surt
<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:"B Yagut"; panose-1:0 0 4 0 0 0 0 0 0 0;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:right; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman","serif"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} .MsoChpDefault { font-size:10.0pt;} @page Section1 {size:612.0pt 792.0pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، رستم، مهر و آتش، زال، منوچهر، نوذر، رودابه، سزارین، ژول سزار