سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که حضرتش روزى میان یاران خود نشسته بود . زنى زیبا بر آنان بگذشت و حاضران دیده بدو دوختند . پس فرمود : ] همانا دیدگان این نرینگان به شهوت نگران است و این نگریستن موجب هیجان . پس هر یک از شما به زنى نگرد که او را خوش آید با زن خویشش نزدیکى باید ، که او نیز زنى چون زن وى نماید . [ مردى از خوارج گفت خدا این کافر را بکشد چه نیک فقه داند . مردم براى کشتن او برخاستند ، امام فرمود : ] آرام باشید ، دشنام را دشنامى باید و یا بخشودن گناه شاید . [نهج البلاغه]
به دیدارم بیا
هیچوقت دوست ندارم دست خالی باشم. حتی وقتی به دیدن کسی میرم هم همین اخلاق رو دارم. حالا که امروز قصه ای برای گفتن ندارم یک شعر می گذارم :


میخوای بری سفر برو
برو عزیز رفتنی
دیگه دروغ نگو به من
که تا ابد مال منی

برو به فردا برسی
من اینجا تنها می مونم
واسه همه دلتنگی ها
واسه تو، تنها می خونم

نگو ...
که خیلی دیر شده
برای گل دادن ما
نمی رسیم نمی رسیم
این تنها یادگار ما

نترس از اون روزهای تلخ
نگو که تعبیر منی
تو نیمه من نبودی
برو، نمی خوام بشکنی

عزیز دل شکسته ام
برو که وقت رفتنه
برو که بی تو می مونم
اینه که تقدیر منه

اما بدون تو اون روزا
که تک و تنها می مونی
همون روزایی که میخوای
بدون رویا بمونی

تو اون روزا که می بینی
تموم قلبا سنگی ان
تموم این آدمکا
عروسکای رنگی ان
                                  منو به خاطرت بیار
                                  منو  به خاطرت بیار

وقتی شکستی از همه
خسته شدی و بی پناه
تنها رفیق تو میشه
شبهای دلسردی و آه

وقتی که موندی منتظر
خسته و پیر و چشم به در
نمی گذرن روز و شبات
وقتی میشی بی بال و پر

                                    منو به خاطرت بیار
                                     منو به خاطرت بیار

برای من گریه نکن
گریه نشد دوای من
میخوای بری سفر برو
تنها نگات برای من

گریه نکن عزیز دل
نگو که عاشق منی
برو برس به آرزوت
تو خاطرم، مال منی


کلمات کلیدی: شعری، دفتر، خاطراتم


نوشته شده توسط sayeh rahgozar 87/9/8:: 3:50 عصر     |     () نظر