**** گذری بر شاهنامه – بخش اول
از آغاز داستان شاهنامه، یعنی پادشاهی کیومرث و هوشنگ که آتش را بنابر داستان از سنگ برآورد، آنگاه تهمورث با قوم دوایی که از دیرباز بر سر فرمانروایی، دشمنی داشتند، شکست خوردند و گروه بسیاری از آنان به اسارت در آمدند، و به بند کشیده شدند، فرزند او جمشید که از فرهنگ و دانش و هنر آن قوم باخبر بود، با آنان از در دوستی درآمد و به سود خود و ملت خود از هنر آنان و فرهنگشان بهره بر گرفت :
گرانمایه جمشید فرزند اوی
کمر بسته و دل پر از پند اوی
برآمد برآن تخت فرخ پدر
به رسم کیان بر سرش تاج زر
زمانه برآسوده از داوری
به فرمان او، دیو و مرغ و پری
به روزگار جمشید که به هفتصدسال می رسد (کنایه از دوران فرمانروایی سلسله است که برآن هفت قرن می گذرد، و جمشید، مظهر این چنین حکومتی است) وی جامی دارد که این جام، همه نهانی ها را خبر می دهد. این جام، همچون انگشتری سلیمان است که بر هر چه آرزو می برد، برآورده می شد و بر دیو و پری، دد و دام و ابر و باد و مه و خورشید، به برکت آن انگشتری، فرمان می راند.
جمشید به برکت جام خویش، مظهری دیگر از سلیمان در قوم آریایی بود، از این روی در ادب و شعر دری، خاصه آثار عرفانی و حکمی، همچون آثار سنایی، عطار، مولوی، حافظ و سعدی، این هر دو، یعنی جمشید و سلیمان، یکی می شوند. هر دو جام دارند و هر دو خاتم.
برای مثال :
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که ازو گم شود، چه غم دارد (1)
آن چنان که پنداری، سلیمان و جمشید دو نام از یک تن اند و از یک کس (2).
جمشید، به هر پنجاه سال، آیینی را از آن قوم فرا گرفت : آهن را از سنگ جدا کرد، آلات و ساز و افزار نبرد را به کار گرفت، پس آیین لباس و تن پوش به بزم و رزم و کار در آورد و از کتان و پشم رشتنی و بافتنی و دوختنی به مردم آموخت و به پنجاهه دیگر، زهدان را در کوه، جایگاه فرمود، و مردمان را به جنگ آوران و کشاورزان و پیشه وران و دبیران و بازرگانان تقسیم نمود و نیز :
بفرمود دیوان ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را
همچنین خشت زدن، سنگ بریدن و خانه و قصر و کاخ برآوردن و گوهران (یاقوت و لعل و سیم و زر) از کان ها برون آوردن را پدید آورد و بوییدنی های خوش، همچون عود و عنبر، مشک گلاب را به کار برد. پزشکی و درمان دردمندان و دوای بیماران را نیز به ارمغان آورد و آنگاه کشتی بر آب راندن را و :
چون آن کارهای وی آمد به جای
ز جای مهی برتر آورد پای
نیز تقویم نهادن و سال را به فصل ها، و فصل را به ماه ها و هفته ها و روزها بخش کردن را ابداع کرد و جشن ها، از جمله نوروز را (3).
سیصد سال بر زمان گذشت و به فره ایزدی و پاکی دل وی، بیماری و مرگ از میان رخت بربست.
چون کار بدینجا رسید، خود را به سراپرده قدرت دید، عفریت قدرت، وی از راه بدر کرد، و پنداشت که این همه از وی پدیدار آمده است، نه از فره یزدانی، و دم از خدایی زد و مردمان را فرمان داد که وی را عبادت کنند. بدین گناه برزگ و فریب اهریمن، آن همه بخت و دولت از وی رخت بربست، چون چنین دید، پیشمان شد و هرچند کوشید، اما آن صفای دل و اطمینان و ایمنی که برزگترین نعمت خدایی است، از دل و جانش رخت بربست، و در نبرد با ضحاک، شکست یافت و پادشاهی اش سرنگون آمد و سرگذشت حکومتی هفتصدساله که روزگارانی نیک داشت، رفته رفته، به تباهی و فساد کشید.
1- از حافظ است.
2- رک : فرهنگ اساطیر و اشارت داستانی در ادبیات فارسی : تألیف دکتر محمد حعفر یاحقی، تهران، سروش، 1369 (واژه جام جم).
3- رک : فرهنگ نام های شاهنامه : تألیف دکتر منصور رستگار فسایی (زیر نام جمشید).
منبع : مهر و آتش
انتشارات سوره مهر چاپ سال 81
تألیف : مهرداد اوستا
به کوشش : بهروز ایمانی
تایپ : سایه
کلمات کلیدی: سایه رهگذر، شاهنامه، مهرداد اوستا، بهروز ایمانی، مهر و آتش، جام جم، جام جمشید، انگشتر سلیمان