من نه همیشه خوب تو، من نه بدم نه بدترین
نه از توکم، نه بیش از این، نه اولین نه آخرین
نه از تبار شبنمم، نه از سلاله علف
من همگی سایه ی تو، خم شده بر روی زمین
بی تو خود بی خودی ام، مست ترین مست زمین
میکده های بسته را، خسته نشسته در کمین
من نه به اندازهی تو، من نه کم از قالب تو
من همه شعر و من غزل، صاحب شعری به یقین
غریبه ی تازه ی تو، صبح دروغین تو شد
در این طلوع بی حیا، زوال سایه را ببین
این چه شریک سفره ای که نان نداده دست تو
برای کوچ آخرت، اسب تو را نکرده زین
همسفر تازه ی تو، هرزه ی کوچه های شب
منتظر خسته تویی، بی خبر خانه نشین
ای تو تمام من من، باتو خودی تر از توام
بی تو درخت بی زمین، حلقه لخت بی نگین
این ترانه هم از شهیار است
دلخواسته دوست عزیزم نقاش
نوشته شده توسط
sayeh rahgozar
87/8/21:: 8:34 عصر
|
() نظر