سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
به دیدارم بیا

 

بیست و ششم آبان

امروز می‌خوام برم، به سمت اون معنایی که منو اینجا کشونده. سرما بیداد میکنه. بطوریکه از کنار پنجره حتی نمیشه رد شد. دلم شور میزنه کلیدی که توی کیفمه، مثل یه شیء داغ می‌مونه. گاهی احساس میکنم حرارتش منو می‌سوزنه. صبحانه‌ام رو خوردم و لباسهام روی تخت آماده است. فقط قبل از رفتن دوست داشتم بنویسم. این جوری احساس میکنم کمی از هیجان و دلشوره‌ام رو جایی منعکس کردم.

میرم سراغ ویلا و اگر چیزی گیرم نیومد میرم سراغ خانواده‌ام تا ناسزاهاشونو بشنوم. و بعدهم سراغ مادر روبیک میرم.

احساس تنهایی میکنم. دلم میخواد یکی همراهم بیاد. کسیکه قلبم بتونه بهش تکیه کنه تا زیر بار اینهمه دلشوره سرخم نکنه. کسی رو که ندارم، دفترم رو همراهم می‌برم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط sayeh rahgozar 88/8/24:: 12:35 عصر     |     () نظر