سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که خود را بزرگوار دید شهوتهایش در دیده وى خوار گردید . [نهج البلاغه]
به دیدارم بیا

یوی بزرگ بخش سوم

کیون فرمان داد تا خاک از برآمدن و گستردن بازایستد. وی چون تلاش خود را در مقابله با مصائب توفان بدان سان امیدبخش یافت، با تلاشی هزار چندان در پهنه گیتی به کار می پرداخت و فراخنای زمین را در می نوشت، دره ها را برمی آورد و دشت ها را از سیلاب تهی می ساخت و بی آنکه بداند چه مکافات سهمگین در انتظار اوست، گرم کار به گرد گیتی می گشت و بلای توفان را به یاری خاک جادو، واپس می راند.

سحرگاهی، مردمان از پناهگاه های مصیبت بار خود سر برآوردند و از شگفتی، انگشت به دندان گرفتند، همه جا را خاکی سیاه و بارور فراگرفته بود و جادوی خاک اسرارآمیز، سیلاب ها را از رفتار بازداشته بود. نخست پنداشتند که از محنت و مصیبت، جنون بر دماغ آنان راه یافته است و آنچه را تا افق های دور دست می بینند، پنداری بیش نیست، لیکن هنگامی که گرد هم آمدند و خاک را دست زدند، دانستندکه به راستی آنچه را که دیده اند، باور کردنی است. پس با شتاب به پناهگاه های خود بازگشتند تا کیسه های بذر را که از دستبرد توفان، نهان ساخته بودند، بازآورند و با همه امید و آرزو به افشاندن و کاشتن دانه ها پرداختند.

دریغا که خشم خاقان آسمانی، هنوز فرو ننشسته بود و هنگامی که خبر یافت چه پیش آمده است، آتش خشم وی عالم سوزتر بالا گرفت. عصیانی خلاف تقدیر او رخ داده بود و آن نیز نه از بیگانه، که با دست یکی از پیوستگان گوهر وی. گناهکار می بایست مکافات گناهی آن چنان سنگین را باز بیند، مکافات مرگ!

((چااو، جااونگ)) (1) روان بیدادگر آتش، فرمان یافت که نخست، خاک سحرآمیز را به جای خود بازگرداند و آنگاه کیون را به پادافره این دستبرد و سرپیچی فرمان، از قلمرو آسمان براند و نابودش سازد. تقدیر چنان رفته است که اگر میان مهر و شفقت و بی رحمی و بیداد، جدالی پیش آید، پیوسته، پیروزی با ستم و بیداد بوده است و شکست، نصیبه مردمی و انصاف و مروت.

علی به خون در می غلتد، زیرا شریف است، و معاویه بر اورنگ سروری تکیه می زند، زیرا شریر است و فرومایه. پیوسته، حسین انصاف و مروت و مردمی، شهید می گردد، و یزید بیداد و نامردمی را تکیه گاه، سریر رسالت می آید در مقام خلیفه پیامبر. پیوسته، مروت و آزادگی، مردمی و فضیلت، شرافت و کرامت، می بایستی به چاشنی اندکی نامردمی، زبونی، اسارت، بیداد و نیرنگ و فرومایگی سرشته باشد و تا نقصیه ای بدان هاراه نیابد، دیر نمی پاید، زیرا اگر این فضائل به تمام کمال خویش در کسی تجلی کند، چون زمانه و واقعیات آن، جملگی را نقص همراه است، لاجرم وجود کمال یعنی ناهماهنگی با جریان آفرینش. از این روی در این جهان، هیچ چیزی از کمال، آسیب پذیرتر و ظریف تر، کم دوام تر و نابودگشتنی تر نیست. بنابر همین قانون تغییر ناپذیر بود که می بینیم کیون، روان جاودان مهر و مروت را با همه گوهر خدایی و نیرو و شکوه و فر کهربایی، یارای مقابله با چااو، جونگ نبود، ازین روی، روان شریر آتش، سر در پی او نهاد و فراخنای گیتی را چنان بروی تنگ میدان ساخت که ناگزیر، همه کوهساران فرو پوشیده از برف و یخ جاودان قطب، هزیمت گرفت.

 

کوهساران ((پر)) که در پهنه پایان ناپذیر سرما، سر برآورده اند، جایگاهی که پرتور آفتاب از بیم یخ زدن بدانجا نمی تابد در اقصای تاریک و تیره آن سرزمین خاموش که قلمرو فرمانروایی اژدهای نگهبان قطب است، شمعی با پرتوی ناتوان می سوزد، این شمع در دهان اژدهای نگهبان قطب جاودانه فروزان است و به همان اندازه که پرتو ناتوان یک شمع، در استیلای شبی بی پایان و تاریک می تواند در آن تاریکنای سهمگین، راهی به پیرامون خود بازگشاید. شهر خاموش و سرد، یعنی دیار آسایش و آرامش مردگان نیز در دامنه همین کوهساران ((پر)) جای دارد.

 

3- Chao-Jaong

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

به کوشش : بهروز ایمانی

تایپ : سایه

 



نوشته شده توسط sayeh rahgozar 89/4/15:: 9:41 عصر     |     () نظر